CliP من آن غریبه ی دیروز ، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم . در آشنایی امروز مطالبی می نویسم و عکس ها و نوشته هایی قرار می دهم تا در فراموشی فردا یادم کنید . غرض نقشي است كز ما بازماند / كه هستي را نميبيبنم بقايي... |
|||
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 19:10 :: نويسنده : مریم
![]() صداي پاي آب،
نثار شبهاي خاموش مادرم! اهل كاشانم. روزگارم بد نيست. تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي. مادري دارم ، بهتر از برگ درخت. دوستاني ، بهتر از آب روان. و خدايي كه در اين نزديكي است: لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند. روي آگاهي آب، روي قانون گياه. من مسلمانم. قبله ام يك گل سرخ. جانمازم چشمه، مهرم نور. دشت سجاده من. من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم. در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف. سنگ از پشت نمازم پيداست: همه ذرات نمازم متبلور شده است. من نمازم را وقتي مي خوانم كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو. من نمازم را پي«تكبيره الاحرام» علف مي خوانم، پي «قد قامت» موج. كعبه ام بر لب آب ، كعبه ام زير اقاقي هاست. كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر. «حجر الاسو » من روشني باغچه است. اهل كاشانم. پيشه ام نقاشي است: گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است دل تنهايي تان تازه شود........................... كاشان، قريه چنار، تابستان ۱۳۴۳
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||
![]() |